- لگد کردن
- پا بر روی کسی یا چیزی گذاشتن، پایمال کردن
معنی لگد کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- لگد کردن
- بایکوت کردن، بی سپر کردن، لگدمال کردن، پایمال کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گدایی کردن، شیر پشمین از برای گد کنند بومسیلم را لقب احمد کنند. (مثنوی)
بساویدن
آهنگ آن کردن، یازش، یازیدن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
بالیدن
نفخ، ورم و متورم شدن
پوشنیدن
کوشش کردن سعی کردن رنج بردن
حسد بردن، حسد ورزیدن
بهره بردن نفع کردن منفعت کردن
ریا و تزویر کردن، سالوسی کردن
یاری کردن، کمک کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
آسیب رساندن به پای کسی به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن، بساویدن، بساو، پساویدن، پرماسیدن، پرواسیدن، سودن، بسودن، پسودن، ببسودن، بپسودن
شرط کردن، پذیرفتن کاری یا شرطی، پیمان بستن
نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن، گوالیدن
غارت کردن چیزی به خصوص چیزهای خوردنی از قبیل میوۀ درخت و خوراک های روی سفره، لاشیدن، برای مثال ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو - ۲۷۶)
در بند کردن، چسباندن، چیزی را به چیز دیگر آویزان کردن
برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
جانوری را شکار کردن، اشکردن، اصطیاد، شکردن، شکریدن، اقتناص، بشکریدن، شکاریدن
شکردن شکار کردن اندر آن مرغ خانگی نپرد زانکه باز از هوا ورا شکرد (سنائی) شکار کردن
سپز کردن
منعقد کردن
پتیستادن پیمان کردن پیمان کردن شرط کردن
فراهم کردن درهم کشیدن
رگ زدن خون گرفتن
آهنگ بد بد خواهی کامستن، آهنگیدن یازیدن گرایستن، درخونیدن آهنگ بچیزی کردن: و هر جوق قصد شهری کردند. یا قصد کردن کسی را (جان کسی را)، سوء قصد برای کشتن وی: عین الملک را آنجا قصد کردند تا گذشته شد
دو تا شدن رکوع (بقصد تعظیم و غیره)
قدرت تکلم را از کسی گرفتن ابکم ساختن، از تکلم باز داشتن خاموش کردن: چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم. (سعدی لغ)
برهنه کردن عریان ساختن، گرفتن دزد و رواهزن همه اموال و البسه کسی یا کاروانی را